جدول جو
جدول جو

معنی فراخ نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ نشستن
(دَ بَ فَ / فِ دَ)
از یکدیگر دور نشستن. تفسح. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
فراخ نشستن
دور از هم نشستن
تصویری از فراخ نشستن
تصویر فراخ نشستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چراغ نشستن
تصویر چراغ نشستن
خاموش شدن چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو نشستن
تصویر فرو نشستن
آرام شدن، تسکین یافتن درد و مانند آن
کاسته شدن از چیزی و از بین رفتن آن
پایین رفتن، فرو رفتن، داخل شدن در چیزی
خاموش شدن
نشستن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ / شِ بُ دَ)
کشته شدن و خاموش شدن چراغ. (آنندراج). خاموش شدن چراغ (ارمغان آصفی) :
از دم سرد دلم سوز جگر ننشیند
این چراغیست که از باد سحر ننشیند.
شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به چراغ گل شدن و چراغ مردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ فَ تَ)
گشاد شدن. فراخ شدن: آن خانه فراخ گشت به برکت قدم رسول. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ دَ)
نشستن:
چون با دگری فرانشیند
خواهد که وجود تو نبیند.
نظامی.
رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ گشتن
تصویر فراخ گشتن
گشاد شدن فراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پایین نشستن، ته نشین شدن، کم شدن حرارت، خاموش شدن، کم شدن حدت چیزی، آرام شدن تسکین یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانشستن
تصویر فرانشستن
نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو نشستن
تصویر فرو نشستن
((~. نِ شَ تَ))
پایین نشستن، ته نشین شدن، از شدت چیزی کم شدن، خاموش شدن، آرام شدن، تسکین یافتن
فرهنگ فارسی معین